منتظر می مانم
تا عصایت شوم ،
سوی چشمانت ،
یادآور قرص هایت ،
هم بازی نوه هایت ،
من جوانی ام را برای پیری ات کنار گذاشته ام .... .
منتظر می مانم
تا عصایت شوم ،
سوی چشمانت ،
یادآور قرص هایت ،
هم بازی نوه هایت ،
من جوانی ام را برای پیری ات کنار گذاشته ام .... .
گفته بودی با قطار
این بار خواهم رفت و من،
مانده ام باید چطور
این چرخ را پنچر کنم... .
راهش این نیست،
اگر میخواهی دوستت بدارم،
کافیست مهربان باشی،
و اما اگر میخواهی دوست ترت بدارم،
باید مهربانی ات را به زبان بیاوری،
مثل یک بوسه،
مثل یک لبخند،
مثل همین دوستت دارم ها،
که باید بگویی
و نمیگویی